قالب وبلاگ
سایت تخصصی فیلمسازی
آموزش حرفه ای فیلم سازی, تصویر برداری, عکاسی  
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سایت تخصصی فیلم سازی و آدرس filmmaker.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

       

 

زندگینامه: مارلون براندو (1924-2004)


مارلون براندو ۳ آوریل سال ۱۹۲۴در ایالت نبراسکا آمریکا به دنیا آمد

براندو مدتی به مدرسه نظامی رفت و بعد به کارهای مختلفی مشغول شد و نهایتا برای شرکت در کلاس‌های بازیگری راهی نیویورک شد و نزد استادش؛ استلا آدلر، متد استانیسلاوسکی را آموخت.

مدتی بعد براندو به مدرسه بازیگری اکتورز استودیو که الیا کازان آن را اداره می کرد، راه پیدا کرد و در آنجا زیر نظر لی استراسبرگ متد اکتینگ(روشی که بازیگر برای اجرای نقش باید مدتی آن نقش را زندگی کند) را تکمیل کرد.

نخستین حضور براندو بر پرده سینما بازی در فیلم مردان ساخته فرد زینه مان در سال 1985 بود. او برای آماده کردن نقشش در این فیلم بیش از یک ماه خود را در بیمارستان بستری کرد. کاری که از دید بسیاری از بازیگران مجرب آن دوران مانند لارنس الیویه یا کلارک گیبل حماقت محض محسوب می‌شد.

او یکی از تاثیرگذارترین بازیگران تاریچ سینما است. از فیلم‌های مشهوری که وی در آنها ایفای نقش کرده‌است می‌توان به اتوبوسی به نام هوس در نقش استنلی کووالسکی، در بارانداز در نقش تری مالوی هر دو به کارگردانی الیا کازان و پدرخوانده در نقش دون ویتو کورلئونه اشاره کرد. بسیاری بهترین نقش او را پدر خوانده [بهترین فیلم تاریخ سینما معرفی شد] می‌دانند.

این بازیگر آمریکایی در بین بسیاری از علاقمندان به سینما و منتقدان به عنوان بهترین بازیگر تاریخ سینما شناخته می‌شود.

وی در نقش‌های متفاوتی بازی کرده است؛ از شکسپیر تا موزیکال، از درام تا کمدی. در  مردها و عروسک‌ها در نقش اسکای مسترسون همه را مجذوب کرد. در شورش در کشتی بونتی نقش فلچرکریسچن ضعیف النفس را داشت.

ساخت  بونتی  مصادف بود با قطع پیوند براندو با صاحبان هالیوود. در سال 1960  سربازهای یک چشم را کارگردانی کرد و در  تعقیب و  انعکاس در چشمان طلایی بازی کرد  و سپس در سال 1972 در نقش دون کورلئونه در  پدرخوانده ظاهر شد.

هنگامی که آکادمی اسکار او را به عنوان برنده برگزید، وی زن سرخپوستی را برای گرفتن جایزه، از جانب خود مامور کرد تا به این وسیله توجه عموم را به وضع رقت‌بار سرخپوستان آمریکا جلب کند. وی روز به روز بیشتر معطوف مسائل و مشکلات بشری شد و فیلم‌های آخر او نشانگر این گونه تمایلات سیاسی و اجتماعی اوست.

براندو پیشکسوت سبکی معروف به نام متدی بود که بلافاصله پس از او بازیگرانی مانند جیمز دین و مونتگومری کلیفت و سال‌ها بعد پل نیومن، داستین هافمن و رابرت دنیرو با درخشش خود این سبک را در سینمای آمریکا تثبیت کردند.

چاقی مفرط در سال‌های پایانی برای براندو بسیار دردسر آفرین بود. فرانسیس فورد کاپولا کارگردان پدرخوانده برای متقاعد کردن تهیه‌کنندگان فیلم برای انتخاب براندو تلاش زیادی کرد. چرا که عقیده داشتند زمان این بازیگر دیگر گذشته است.

پس از پدرخوانده دوباره نام براندو در جهان سینما مطرح شد. پس از این بود که براندو در فیلم‌های مطرحی مانند آخرین تانگو در پاریس، اینک آخر الزمان و آبگیرهای میسوری بازی کرد. نقش کوتاه او در انتهای فیلم اینک آخرالزمان نیز از به یاد ماندنی‌ترین نقش‌های تاریخ سینماست.

مارلون براندو ستاره افسانه‌ای سینما روز جمعه 2 ژوئیه سال 2004 در سن 80 سالگی پس از مدت‌ها بیماری در بیمارستانی در لس آنجلس درگذشت.

افتخارات و آثار هنری مارلون براندو:

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1951 به خاطر  اتوبوسی به نام هوس

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1952 به خاطر زنده باد زاپاتا

·          نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1953 به خاطر جولیوس سزار

·         برنده اسکار بهترین بازیگر مرد در سال 1954 به خاطر   One The Waterfront

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1957 به خاطر سایونارا

·         برنده اسکار بهترین بازیگر مرد در سال 1972 به خاطرThe Godfather

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1973 به خاطر آخرین تانگو در پاریس

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1989 به خاطر A Dry White Season

·         مردان، 1950

·         اتوبوسی به نام هوس، 1951  

·         زنده باد زاپاتا، 1952

·         جولیوس سزار، 1953

·         دزیره، 1954

·         وحشی، 1954

·         در بارانداز، 1954

·         مردها و عروسک‌ها، 1955

·         چایخانه ماه اوت، 1956

·         سایونارا، 1957

·         شیرهای جوان، 1958

·         فراری، 1959

·         سربازهای یک چشم، 1961

·         شورش در کشتی بونتی، 1962

·         آمریکایی پلید، 1963

·         داستان تختخواب، 1964

·         نام رمز مریتوری، 1965

·         آپالوزا، 1966

·         تعقیب، 1966

·         دیدار مارلون براندو، 1966

·         کنتسی از هنگ کنگ، 1967

·         انعکاس در چشم طلایی، 1967

·         کندی، 1968

·         بسوزان، 1969

·         شب روز بعد، 1969

·         پدرخوانده، 1972

·         ولگرد نیمه شب، 1972

·         آخرین تانگو در پاریس، 1973

·         آبخیزهای میسوری، 1976

·         سوپرمن، 1978

·         اینک آخرالزمان، 1979

·         نبرد برای آمازون، 1979

·         فورمول، 1980

·         فصل سپید و خشک، 1989

·         فرش من، 1990

·         کریستوفر کلمب، 1992

·         جیمی هالیوود، 1994

·         دون ژوان دو مارکو، 1995

·         جزیره دکتر مورو، ۱۹۹۶

·         شجاع، ۱۹۹۷

·         پول مفت، ۱۹۹۸

·         امتیاز، 2001

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:44 ] [ امید ]

                                                  

کارگردان  Robert Zemeckis:

نویسنده Winston Groom:

بازیگران:                                                       Tom Hanks, Robin Wright ,Gary Sinise

جوایز :

برنده6 اسکار:

بهترین بازیگر نقش اول مرد برای تام هنکس ،بهترین کارگردان برای رابرت زمکیس ،بهترین ویرایش فیلم برای آرتور اشمیت ، بهترین فیلم ،بهترین جلوه‌های ویژه، بهترین فیلم‌نامهٔ اقتباسی برای اریک راث

خلاصه داستان :

فارست گامپ (تام هنکس) که به صورت مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است، هنگامی که در یک ایستگاه اتوبوس به انتظار نشسته است، طی مرور خاطراتش از دوران کودکی (هامفریز) تا به امروز، قریب به نیم قرن تاریخ معاصر امریکا را دوره می کند...


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:53 ] [ امید ]

 

موسيقي فيلم

مقدمات و تعريف ها ،اصول و مباني

بيش از يک قرن از نخستين جادوي دستگاه سينما تو گراف برادران لومي ير در 28دسامبر 1895پيش چشم نماشاگران مي گذرد؛فيلم ورود يک قطار پردود و دم به ايستگاه از سمت راست پرده که با نوازندگي سر صحنه يک پيانيست همراهي مي شد. سينماي «صامت »که تا اواخر دهه 1920به حيات و شکوفايي اش ادامه داد هرگز «ساکت»نبود .
موسيقي از همان روز تولد فيلم آن را همراهي مي کرد؛خواه با يک پيانيست در تماشاخانه اي کوچک يا ارگ حجيم ورليتزر در تماشاخانه هاي بزر گ تر و حتي ارکستر بزرگ در تالارهاي مجلل نمايش ،موسيقي هميشه حضور ي پررنگ داشت. دليل اصرار بر حضور موسيقي در سينماي صامت ،خواه تداوم عمدي يا ناخودآگاه سنت هاي نمايشي اواخر قرن نوزدهم اروپا بوده باشد يا محو صداي مزاحم پروژکتورهاي اوليه، و خواه عمق بخشيدن به تجربه رواني تماشاي تصويرهاي شيخ گونه دوبعدي براي نخستين تماشاگران، يا ترکيبي از تمام اين ها ،به گواهي تاريخ سبب پي ريزي نخستين عناصر يک «سنت سينمايي »شد که استفاده از موسيقي در فيلم از آغاز تا امروز نشان از تداوم ان دارد. در اين جا کلمه «سنت »به معناي مجموعه اي مدون از روش هاي تثبيت شده (مانند ان چه در موسيقي سينماي هاليوود از ميانه دهه ي 1930تا سال هاي دهه ي 1950معروف به «دوران طلايي هاليوود »مي توان يافت )ونيز به معناي رويکردي هنري در آهنگ سازي است که همواره و هم پاي تحول سبک ها، روش ها و تکنيک هاي روايي -بصري در سينما و پاي بندي به الزام هاي ان با استفاده ي هوشمندانه و خلاق از موسيقي مکملي بي جايگزين براي آن چه بر پرده مي گذرد، و مهم تر از ان ابزاري قدرتمند براي بيان ناديده ها و ناگفته هي پرده، فراهم مي کند. آهنگ ساز هنرمند يک لايه بياني تازه به روايت سينمايي مي افزايد که پس از تجربه ان از سوي مخاطب ،ديگر حتي تصور امکان جداسازي موسيقي از فيلم بدون از کف رفتن بخشي مهم از معنا و عميق بياني روايت ناممکن مي شود . معنايي چنين حرفي اين نيست که فيلم ساز نمي تواند بدون موسيقي و فقط با اتکا به تصوير و کلمه و تکنيک هاي بصري سينما در خلق اثري هنرمندانه موفق شود (کاري که گاه انجام شده و تار کوفسکي مي گفت امکان پذير است اما هرگز انجامش نداد )،بلکه ان است که چنين فيلمي از بعدي تازه که موسيقي هنرمندانه مي تواند برايش فراهم کند محروم مي ماند. الکس نورث (آهنگ ساز اتوبوسي به نام هوس و مرگ يک فروشنده )در 1968هنگام دريافت نخستين اسکار افتخاري براي يک عمر دستاورد هنري که يک اهنگ ساز اعطا مي شد، از تلاشش براي برآورده کردن «ضرورت ها و نيازهاي ناشي از کشاکش هاي داستان و روابط ميان شخصيت ها، و اگر بخت ياري کند، افزودن اظهار نظري شخصي »مي گويد که شايد موجزترين گفته درباره رويکرد آهنگ ساز خلاق فيلم به هنرش باشد ؛رويکردي که امضاي شخصي آهنگ ساز توانا و حساس به سينما را نه فقط به سبب تکنيک يا سبک موسيقي او که به سبب ديدو برداشت هنرمندانه ا ش نيز بر فيلم ثبت مي کندو او را (برخلاف برخي نظرها )هم تراز فيلم نامه نويس ،فيلم بردار ،و کارگردان اثر قرار مي دهد.
واضح است که غناي بياني حاصل از آميختگي موسيقي و فيلم يک باره به دست نيامده و شکل گيري نخستين گرايش ها و روش هاي مؤثر در موسيقي فيلم حاصل چندين دهه پرفراز و نشيب ،مملو از ازمون و خطا و اغلب همراه با بحث هاي نظري درباره کاربرد موسيقي در سينما بوده است ؛بحث ها و آزمون هايي که از دوره سينماي صامت آغاز شدند ،اما در «دوران طلايي سينماي هاليووود »و هم زمان با آن، در مسيري مستقل از هاليوود در سينماي اروپا و به وويژه فرانسه به ثمر نشستند ،و تا امروز نيز در سينماي هنري حجم چشم گيري از پژوهش هاو نقدهاي زيبايي شناسانه سينما را به خود اختصاص داده اند. مرور نظريه هاي گوناگون موسيقي فيلم از قديم تا امروز پيش از آشنايي با شيوه کراکرد موسيقي در فيلم در اين جا معنايي ندارد چرا که غنا ،معنا، و فراتر از ان دليل وجودي هر نظر ي در اين باره که نخواهد به نوعي بازي فکري با چاشني الفاظ پرطمطراق بدل شود وام دار عمل يا تجربه اي است که پيش تر صورت گرفته است؛ ؛تجربه اي که شناسايي ان شايد راه گشا يا دست کم راهنماي تجربه هاي تازه شود. با اين همه اشاره به اين نکته ضرورت دارد که در سه دهه اخير با پيدايش و رشد نظريه هاي نشانه شناسي
Semiotic شناخت نگر cognitiveکه زيبايي شناسي هنر و از جمله سينما و مسيقي را متحول کرده اند ونيز با بروز نگرش هاي نو در موسيقي شناسي (موزيکولوژي )تعداد کتاب ها، نشريه هاي تخصصي ،و مقاله هاي موسيقي فيلم چنان سير صعودي اي داشته اند که ديگر هيچ کتاب يا پژوهش جامع يا در خور توجهي درباره زيبايي شناسي سينما نمي تواند نسبت به بررسي موسيقي فيلم بي تفاوت بماند.
درک جايگاه و اهميت موسيقي فيلم نزد اهل سينماو موسيقي ،از تهيه کننده و کارگردان گرفته تا طراح و مهندس صداو تدوين گر و در نهايت منتقدان سينما، موسيقي شناسان و حتي آهنگ سازان به طور عام ،نه تنها بديهي نيست ،بلکه کم و بيش همواره موانعي را پيش روداشته که اشاره به ان ها بهانه ي نوشتن اين مطلب است. يکي از اين موانع، ديدگاهي در نقد وو کارگرداني است که گرچه ديگر رواج سابق را ندارد اما رسوب هاي فکري باقي مانده از ان هنوز راه را بر درک درست جايگاه آهنگ ساز خلاق فيلم مي بندد و ان ديد گاهي است متأثر از نظريه مؤلف. اين نظريه، که نامش را وام دار اندرو ساريس منتقد امريکايي است ،از مقاله اي نوشته فرانسواتروفو در 1954مايه گرفت که در ان از «مشي مؤلفان »سخن به ميان آمده بود . اين نظريه، که به نظر مي رسد در اهميتش اغراق شده باشد، کارگردان را يگانه خالق اثر سينمايي مي داند و به همين دليل به مذاق گروهي از کارگردان ها خوش مي آيد چرا که ان ها را در نقطه پرگار خلاقيت سينمايي مي نشاند.
موتسارت آهنگ سازي ا ست که بيش از همه به کارهايش گوش مي دهم. موسيقي او برايم چشمه بي پايان الهام و اعجاب است؛موسيقي نابي که در ان ملودي حضور دايمي دارد. براي من نوشتن يک ملودي ساده اما با معنا بسيار دشوارتر از نوشتن کنسرتوها و سمفوني هايي انتزاعي است که روي کاغذ زيبا هستند اما به گوش وحشتناک مي آيند. وقتي فيلمي را تماشا مي کنم، موسيقي اش را هم مي شنوم و نمي توانم اين دو را از هم جدا کنم. ديده ام که گاهي موسيقي فيلم در کنسرت هم خيلي خوب از کار در مي آيد.موسيقي فيلمي که چه در فيلم و چه جداي از ان خوب باشد، وقتي در کنسرت نواخته شود، براي شنوندگان ياد اور صحنه هايي از فيلم مي شود.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:37 ] [ امید ]

 

             

 

زندگینامه: چارلی چاپلین (1889- 1977)

سر چارلز اسپنسر چاپلین (Sir Charles Spencer "Charlie" Chaplin) در 16 آوریل سال 1889 در لندن به دنیا آمد

چارلی مهمترین و تاثیرگذارترین شاگرد مک سنت و فرزند یک نمایشگر تالارهای محلی موسیقی انگلیسی به نام جرالدین چاپلین بود.

والدین چاپلین هر دو هنرمندانی در سالن بزرگ شهر لندن بودند و هر دو بازیگر و آوازه‌خوان، اما پیش از آنکه وی 3 ساله شود از هم جدا شدند.

چارلی آواز خواندن را از مادرش آموخت. بعدها مادرش دچار بیماری روانی می‌شود و در یک آسایشگاه در حوالی لندن بستری می‌شود.

اما پدرش زمانی که چارلی ۱۲ ساله بود، فوت شد. زمانی که مادرش در یکی از اجراهای زنده تئاتر که برای سربازان اجرا می‌شد، جسمی به سر وی برخورد کرد و آسیب دید، چارلی 5 ساله روی صحنه رفت و تماشاچیان عصبانی را با خواندن آهنگی سرگرم و آرام کرد.

با بستری شدن مادر، چارلی و برادرش رابطهٔ عمیق تری پیدا کردند و هر دو با استعداد بالایی که داشتند در همین سالن قدیمی که پدر و مادرشان در آن کار می‌کردند، مشغول به کار شدند.

چاپلین در سال 1910 به آمریکا رفت و با برادرانش استودیو چاپلین را تاسیس کردند. در سال ۱۹۲۸ مادر چاپلین، درست در زمانی که ۷ سال از انتقال وی توسط پسران به هالیوود می‌گذشت، از دنیا رفت. بعدها چارلی از وجود برادری ناتنی از سمت مادر آگاه ‌شد به نام ویلر دریدن که این برادر نیز به مابقی برادران در هالیوود و استودیو چاپلین ‌پیوست.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:15 ] [ امید ]

                         

 کارگردان      Sidney Lumet:

نویسنده    Reginald Rose:

بازیگران: Henry Fonda, Lee J. Cobb Martin Balsam

 

جوایز  :نامزد اسکار: بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه 

خلاصه داستان

12 نفر از اعضای هیئت منصفه قصد دارند در مورد اعدام شدن جوانی تصمیم بگیرند. تمام اعضا به جزو یک شخص رای بر محکومیت جوان میدهند. به مرور زمان با مخالفت همان یک نفر و دلایلی روشنی که می اورد کم کم ..

درباره‌ي كارگردان

سيدني لومت كارگردان و مولف‌ هاليوودي كه همواره به خاطر اقتباس‌هاي موفقش مورد توجه سينما دوستان بوده است، 25 ژوئيه 1924 در پنسيلوانياي آمريكا متولد شد.

او براي اولين‌بار در سن 4سالگي به روي صحنه رفت و از 14 سالگي در نيويورك بزرگ شد. لومت تحصيلات عالي‌اش را در رشته‌ي ادبيات دراماتيك در دانشگاه كلمبيا طي كرد. لومت به عنوان كارگرداني فعال و با ذوق در تمام ژانرها طبع آزمايي كرده است. او كارش را با تئاتر آغاز كرد و از آنجا كم‌كم به عنوان يك كارگردان مشهور كسب اعتبار كرد.

لومت ابتدا كارش را از تلويزيون شروع كرد و «دوازده مرد خشمگين»، نخستين فيلم او است كه درسال 1957 به عنوان يازدهمين تجربه‌اش به نمايش درآمد. اين فيلم برگرفته از يك درام تلويزيوني بود كه با هنرنمايي هنري فوندا تكميل شد.

 

                                                                     


ادامه مطلب
[ سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, ] [ 11:51 ] [ امید ]

 

                          

         عکس از کوبریک که توسط خودش گرفته شده، در دورانی که برای مجلهٔ لوک کار می‌کرد

 

 

استنلی کوبریک (به انگلیسی: Stanley Kubrick) کارگردان و تهیه‌کنندهٔ یهودیتبار آمریکایی بود. بیشتر فیلم‌های کوبریک اقتباسات ادبی هستند. فیلمهای کوبریک معمولاً جنجالی و همینطور مورد ستایش منتقدان واقع شده‌اند. کوبریک به دقیق بودن و به نمایش درآوردن همه جزئیات دقیق در فیلمهایش معروف بود. به همین علت روش او در فیلمسازی کند و طولانی بوده، تا آنجا که گاهی میان دو فیلم او سالها وقفه می‌افتاده‌است. او در طول ۴۸ سال فعالیت در حیطه کارگردانی تنها ۱۳ فیلم بلند ساخت. سبک‌های گوناگون فیلمهایش و انزوای او چه در روش فیلمسازی و چه در مورد شخصیت فردی وی، او را مشهور ساخته‌است. استنلی کوبریک یکی از معدود کارگردانان کمالگرا در تاریخ سینما به شمار می‌آید

 

 

استنلی کوبریک در سال ۱۹۲۸ در منهتن نیویورک به دنیا آمد. او اولین فرزند از خانوادهٔ چهار نفره ژاک کوبریک و همسرش گرترود بود. خواهرش باربارا در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمد. اجداد کوبریک از مهاجران یهودی ساکن اتریش بودند. پدر او، ژاک، پزشک بود و آنها در موقع تولد استنلی در آپارتمانی در خیابان کلینتون ۲۱۶۰ در برانکس زندگی می‌کردند. پدرش در دوازده سالگی شطرنج را به او آموخت که در سراسر زندگی‌اش به عنوان یک علاقه ماندگار شد. در سیزده سالگی، پدرش به عنوان هدیه تولد یک دوربین گارفلکس به او هدیه داد که توجه استنلی جوان را به عکاسی سوق داد. در نوجوانی به موسیقی جاز علاقه پیدا کرد و مدت کمی هم به عنوان یک نوازندهٔ درام مشغول بود.

در دوران دبیرستان، کوبریک با دوربین هدیه پدرش، به طور جدی به عکاسی پرداخت و به زودی به عنوان عکاس رسمی مدرسه شناخته شد. بعد از فارغ‌التحصیلی، عکس‌های خود را برای مجلهٔ نیویورکی لوک فرستاد. پس از مدتی به بازی حرفه‌ای شطرنج روی آورد و در همین حال فروش عکس به مجلهٔ لوک را نیز ادامه می‌داد، او در سال ۱۹۴۶ به عنوان یکی از خبرنگاران تمام وقت مجله شناخته شد. در شش سال فعالیت کوبریک در مجلهٔ لوک او عکس‌های بسیاری از مناظر و وقایع در آمریکا گرفت. او در این سال‌ها با «توبا متز» ازدواج کرد و به دهکدهٔ گرنویچ واقع در نیویورک نقل مکان کرد. او با دیدن فیلم‌های سینمایی در نیویورک، تحت تأثیر کارگردانی قرار گرفت.

 


ادامه مطلب
[ جمعه 5 آبان 1391برچسب:, ] [ 11:44 ] [ امید ]

    

 

 

متولد:25 آوريل 1940

هنگامي كه آلپاچينو با فيلم قهوه چيني به بيست و پنجمين فستيوال بين المللي فيلم تورنتو وارد شد، حضورش همگان را شگفت زده نمود. او به اتفاق روبرت دنيرو بعنوان خدايان بازيگري شور و هيجان بزرگي در فستيوال به راه انداختند كه تا آنروز بي سابقه مي نمود.

آلپاچينو كه تنها فرزند "سالواتوره" و "رز پاچينو" بود در بيست و پنجم آوريل 1940 در ايتاليا بدنيا آمد و هنگامي كه تنها دو سال بيشتر نداشت پدر و مادرش از يكديگر جدا شدند و از آن پس او با مادرش زندگي مي كرد.

از همان دوران كودكي به لحاظ اينكه مادرش يك هنرپيشه بود با دنياي بازيگري آشنا شد و شخصيتش بعنوان يك بازيگر در فيلمهايي كه با مادرش بازي مي كرد، شكل گرفت.

او تحصيلش را از مدرسه ابتدايي بازيگري آغاز نمود و در 14 سالگي وارد مدرسه عالي بازيگري شد. اما نتوانست هيجكدام از كلاسهاي آكادميك را به پايان برساند و در نهايت از آنجا اخراج گرديد.

از آن پس او به شغلهاي مختلفي دست زد تا توانست با سرمايه اي كه از اين كارها بدست آورده بود در استوديوي هنري "هربرت بركوف" ثبت نام نمايد. او در آنجا زير نظر "چارل لاتون" آموزش ديد و با سعي و كوشش فراوان توانست در سال 1966 جايگاهي براي خود در ميان بازيگران باز نمايد. او بعنوان نقش مقابل "جيمز ارل جونز" در تئاتر "خزشهاي صلح" اولين كار هنري خود را آغاز نمود و بعد از آن بخاطر نقش "مورفي" در "سرخپوستها برانكس را ميخواهند" موفق به دريافت جايزه ويژه گرديد.

او در فصل 68-67 بعنوان بهترين بازيگر تئاتر جامعه برادوي انتخاب شد. چند سال بعد او توانست با بازي در "ببر كراوات مي زند" كه 39 بار به اجرا درآمد مجدداٌ توجه منتقدين و رسانه ها را بخود جلب نموده و اولين جايزه "توني آوارد" را دريافت نمايد.

در سال 1969 بعنوان سياهي لشكر در اولين فيلم خود با عنوان "من ناتالي" بازي كرد و بعد از آن در سال 1971 در فيلم "وحشت در پارك سوزن" نقش آفريني كرد.

در همين زمان بود كه "فرانسيس فورد كاپولا" كارگردان شهير و صاحب سبك سينماي غرب با وجود فشارهاي زيادي كه از جانب استوديو بر او وارد مي آمد نقش "مايكل كورلئونه" را در فيلم پدر خوانده به آلپاچينو سپرد و او نيز با زيبايي هرچه تمامتر در آن فيلم نقش آفريني كرد و توانست جايزه اسكار بعنوان بهترين بازيگر نقش دوم از آن خود كند.

آلپاچينو كار هنري خود را با نقش "سرپيكو" در قسمت دوم فيلم "پدرخوانده" و "يك بعدازظهر سگي" ادامه داد كه در آْنها نيز موفق به ديافت جايزه اسكار شد.

اگر چه بخاطر انقلابهايي كه در كشورش رخ داد او مجبور شد در كار خود چند سالي را توقف نمايد اما مجدداٌ با آثاري همچون "صورت زخمي"، "درياي عشق" و "فرانكي و جاني" خاطرات بياد ماندني و قابل توجهي را در اذهان آفريد و در سال 1977 او مجدداٌ برنده جايزه توني آوارد گرديد.

او ترجيح مي داد هميشه بعد از بازي در يك فيلم كار كوچكي را نيز روي صحنه انجام دهد. بازيهاي او توانست لحظات بزرگي را در پرده سينما بوجود آورد.

در دهه 90 شاهد هنرنمايي او در فيلمهايي همچون قسمت سوم "پدرخوانده"، "مخمصه" و "وكيل شيطان" بوديم كه او توانست در نهايت پنجاه و هشتمين جايزه ويژه "يك عمر تلاش مستمر" را كسب نمايد.

در سال 2002 او بهمراه "روبين ويليامز" و "هيلاري اسوانك" در فيلم "بي خوابي" ايفاي نقش نمود و حال نيز در جديدترين كار خود در سال 2005 با فيلم "تاجر ونيزي" نظر تمام جشنواره هاي معتبر جهان را به خود جلب نموده است. او در يكي از جديدترين مصاحبه هاي خود عنوان نموده كه با گذشت 64 سال از سن خود احساس مي كنم هنوز هم كاري ماندگار براي سينماي جهان انجام نداده ام و مي خواهم همچنان بدنبال بهترين نقش عمرم بگردم.

اخيراٌ "جك نيكلسون" يكي از ستاره هاي پرفروغ هاليوود در مصاحبه خود با مجله سينمايي" ورايتي" عنوان نمود كه "فرانسيس فورد كاپولا" قبل از آلپاچينو نقش مايكل كولئونه را در در اثر با عظمت پدر خوانده به او پيشنهاد داده و او چون در آن زمان معتقد بوده كه نقش يك ايتاليايي را بايد يك ايتاليايي بازي نمايد به پيشنهاد كاپولا پاسخ منفي داده است و بدين ترتيب يكي از بزرگترين فرصتهاي زندگي هنري خود را از دست داده است. او كه تا كنون دوبار موفق به دريافت جايزه پراعتبار اسكار شده است ههمچنين اعتراف نموده كه آلپاچينو در فيلم پدر خوانده با بازي حيرت انگيزش واقعاٌ همان مايكل كورلئونه است و هرگز كسي نمي توانسته آنچنان قدرتمند در قالب آن نقش تاريخي ظاهر شود و بدين خاطر هميشه او را تحسين مي كند.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, ] [ 21:48 ] [ امید ]

 

                                    

نوشتن و گفتن از کسی که شهره به "استاد تعلیق "در سینما است کار آسانی نیست.واقعا جسارت می خواهد نوشتن از "آلفرد هیچکاک".۲۲مرداد(۱۳ آگوست۱۸۹۹) سالروز تولد این نابغه هنر هفتم است. او که در ایست لند لندن به دنیا آمده بود تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ژزوییت ها گذراند و در رشته مهندسی ادامه تحصیل داد و از ۱۹۲۰ با کار طراحی صحنه و نقاشی برای استودیو ها وارد سینما شد و سپس پا به عرصه دستیاری و سپس کارگردانی گذاشت و اولین فیلم مستقلش (باغ تفرج) را در ۱۹۲۵ کارگردانی کرد.
حاصل حضور بیش از پنجاه ساله او در سینما ساخت نزدیک ۶۰ فیلم است که بسیاری از آنها جزو شاخص ترین فیلمهای تاریخ سینما هستند.پیرنگهای مشخص آرایشهای تصویری نور و سایه و حرکات پیچیده دوربین به همراه حضور خود فیلمساز در یک نمای فیلم به نوعی امضای تصویری آثار هیچکاک را تشکیل میدهند. هنوز هم از فیلمهای او به عنوان الگوهای اصلی ژانر دلهره و تعلیق نام برده میشوند . هیچکاک در ۱۹۷۱ نشان لژیون دونور را دریافت کرد ودر ۱۹۸۰ از دنیا رفت.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ] [ 14:1 ] [ امید ]

 

میزانسن ، اصطلاحی است فرانسوی ، در اصل متعلق به تئاتر و به معنای چیدن صحنه ، صحنه آرایی و به صحنه آوردن یک کنش. در تئاتر ، این اصطلاح به روش مرتب کردن صحنه توسط کارگردان نمایش نامه اطلاق می شد. این عبارت ابتدا در نقد فیلم رایج شد و معانی صریح و ضمنی متعددی یافت ودر نهایت  نظریه پردازان سینما  این اصطلاح را به کارگردانی فیلم تعمیم دادند ، اما کاربرد آن در سینما حوزه وسیع تری را شامل می شود :

صحنه آرایی و ساخت و ساز عناصر داخل صحنه و مشخص کردن مکان قرار گرفتن هر یک از عناصر صحنه ، نورپردازی ، لباس ، آرایش و گریم بازیگران و رفتار و حرکت آنها و بعد از انجام این کارها ، ترکیب تصویری درون هر نما ، رابطه میان اشیاء و آدم ها در هر نما ، رابطه نور و تاریکی ، رنگ صحنه ، موقعیت دوربین و زاویه دید آن و نیز حرکت ها در هر نما.

 به این ترتیب ، در واقع کارگردان با کنترل میزانسن ، رویدادی را برای دوربین به روی صحنه می برد.


 

اهمیت میزانسن

از بین همه تکنیک های سینما ، میزانسن تکنیکی است که بیشترین آشنایی را با آن داریم. بعد از دیدن یک فیلم ممکن است برش هایا حرکات دوربین و ... را به خاطر نیاوریم ولی مطمئنا عناصر میزانسن را به یاد خواهیم داشت. برای مثال نمی توان لباس ها را درفیلم مشهور برباد رفته  یا نورپردازی غمناک و سرد قصرزانادو رادر فیلم معروف همشهری کین ساخته ارسن ولز  فراموش کرد. خلاصه آنکه اغلب خاطره های ماندگار از فیلم ها در سینمامربوط به عناصر میزانسن هستند.

نکته بسیار مهم در میزانسن آن است که ، کارگردان می تواند با میزانسن هر فضایی را که می خواهد ترسیم کند. مثلا می تواند عناصر صحنه را به گونه ای بچیند که انگار همه چیز واقعی است و هر چیز همان طوری است که در دنیای واقعی وجود دارد و یا اصطلاحا رئالیستی است ، چون:زندگی واقعی این گونه است.

اما در عین حال این تکنیک نیروی آن را دارد که از مفاهیم عادی واقعیت فراتر رود. می توان با یک میزانسن حساب شده یک فضای کاملا انتزاعی ساخت در حالی که هیچ نمود عینی در جهان واقع نداشته باشد ، اما چنان تاثیرگذار که تماشاگر باور کند ، چنین فضایی می تواند وجود داشته باشد اگر حتی شده در خیال یا کابوس ، برای مثال در فیلم مطب دکتر کالیگاری از نمونه ای ترین فیلم های اکسپرسیونیستی ، ساخته روبرت وینه  ، نماهایی را می بینیم که در آن ، خانه ها بسیار بلند و کاملا هندسی وار/ عمدتا مثلثی هستند ، پشت بام ها کنگره دار و دودکش ها اریبند ، بازیگران گریم های بسیار سنگین دارند ، حرکاتشان مصنوعی و غلو شده است ، نورپردازی سنگین و تضاد بین سیاهی و روشنی زیاد است و ... مطمئنا این خصوصیاتی که از فضای فیلم بر شمرده شد با تصور ما از واقعیت متعارف منطبق نیست. در واقع فیلم ساز قصد داشته برای نشان دادن یک فضای جنون آمیز که توسط یک دیوانه به وجود آمده همه چیز را انتزاعی کند و برای این کار قراردادهای نقاشی و تئاتر اکسپرسیونیستی را به خدمت گرفته و وظیفه القای تخیلات یک دیوانه را به عهده آنها گذاشته است.

میزانسن ، قدمتی طولانی و تقریبا برابر با تاریخ سینما دارد ، چنانچه با نگاه به فیلم های ژرژ ملیس  فرانسوی می بینیم. میزانسن او را قادر می ساخت که دنیایی سراسر خیالی در فیلم هایش بسازد.

ملیس کاریکاتوریست و شعبده باز ، مجذوب فيلمهای كوتاه برادران لومیر  شد و بعد از ساختن دوربینی شبیه دوربین لومیرها ، شروع به فیلم گرفتن از صحنه های عادی خیابان ها و لحظات زندگی روزانه مردم کرد. داستانی وجود دارد که روزی ، او در حال فیلم برداری از یک خیابان بود که درست در لحظه عبور یک اتوبوس ، فیلم در دوربین گیر کرد ، سعی کرد دوربین را درست کند ، ولی دیگر اتوبوس از خیابان رفته بود و حال یک نعش کش در حال عبور بود. وقتی ملیس فیلم را بر روی پرده انداخت به نظر می رسید که یک اتوبوس ناگهان مبدل به یک نعش کش شده و همین حادثه او را بر قدرت جادویی میزانسن آگاه کرده است. به این ترتیب او تصمیم گرفت که رویداد را برای دوربین طراحی و اجرا کند. او با استفاده از تجاربش در تئاتر ، یکی از نخستین استودیوهای سینمایی را ساخت. او نماها را پیشاپیش روی کاغذ می آورد ، صحنه ها و لباس ها را طراحی می کرد ، نیز به بازیگرانش نشان می داد که چگونه در هنگام فیلم برداری رفتار کنند و به گونه ای عمل می کرد که صحنه فیلم هایش را تا کوچک ترین جزئیات تحت کنترل داشته باشد.

او نخستین کسی بود که فیلم های تخیلی/ فانتزی ساخت ، فیلم هایی مانند ، سفر به ماه و بیست هزار فرسنگ زیر دریا  که هر دوی این فیلم ها را بر اساس آثار ژول ورن ساخت.  سفر به ماه اولین فیلم علمی - تخیلی تاریخ سینما است.

امروزه میزانسن یکی از مهم ترین وظایف کارگردان است که به نوعی نشان دهنده سبک و فرم کاری او نیز هست ، همچنین یکی از مهم ترین مسائلی است که می تواند به مقبولیت ، محبوبیت و ماندگاری فیلم کمک کند.

میزانسن چهار عنصر اصلی دارد ولی به ندرت اتفاق می افتد که یک عنصر به طور جداگانه حضور داشته باشد. هر عنصر معمولا با عناصر دیگر برای ایجاد یک سیستم ویژه در هر فیلم ترکیب می شود.

اصول فرمال کلی یعنی وحدت ، پراکندگی ، مشابهت ، تفاوت و بسط ، راهنمای ما هستند برای اینکه ببینیم چطور عناصر ویژه میزانسن با هم کار می کنند؟

میزانسن به چه روش هایی توجه ما را جلب می کند ؟

 چه چیزی نگاه ما را به یک قسمت از تصویر در یک لحظه خاص می کشاند؟ و ... .

 

عناصر اصلی میزانسن

می توان چهار حوزه کلی را که میزانسن از بابت آنها امکاناتی برای انتخاب و کنترل در اختیار کارگردان می گذارد نام برد :

1- صحنه

2- لباس و چهره پردازی

3- حالات و حرکات عناصر صحنه

4- نورپردازی

[ سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ] [ 13:24 ] [ امید ]

 

توازن حالتی از تصویر است که اگر ، کادر را به دو بخش تقسیم کنیم ، اشیاء و اجسام قرار گرفته در هر قسمت ، با اشیاء و اجسام قرار گرفته در قسمت دیگر ، حالت موازنه داشته باشد ، به این معنی که در تصویری که تماشاگر بر پرده می بیند ، به نظر نمی رسد که در بخشی از آن ازدحام زیاد است و در بخش دیگر ، کادر خالی و تهی است.

 

اهمیت توازن

کارگردان باید تلاش کند تا تصویری که بر پرده نقش می بندد تا حد ممکن از نظر بصری زیبا و جذاب باشد و در عین حال متناسب با فیلمی که می سازد و مفهومی که در آن مستتر است ، باشد. در این میان توازن کمک می کند تا تصویر پیش روی تماشاگر منسجم به نظر برسد و این گونه نباشد که گویی کفه قسمتی از کادر از قسمت دیگر سنگین تر است.

در حالتی که تصویر نامتوازن است ، توجه تماشاگر ناخود آگاه تنها به قسمتی که ازدحام دارد جلب می شود و گویی بخش دیگر وجود ندارد و به این ترتیب نیمی از کادر به هدر می رود.

 

هیچگاه فراموش نکنید:

1- توازن به معنای ازدحام نیست، برای مثال صحنه ای از یک بیابان خشک و برهوت دارای توازن است ، اما ممکن است صحنه ای از یک جنگل دارای توازن نباشد.

2- توازن یک صحنه علاوه بر نوع چینش اشیاء/ که سعی میشود ، به صورتی متوازن در صحنه پخش شوند/، به محل قرار گرفتن دوربین و زاویه ای که با سوژه دارد نیز بستگی دارد. به این معنی که ممکن است از یک زاویه ، یا از یک موقعیت به صحنه نگاه کنیم و همه چیز متوازن به نظر برسد ، ولی وقتی از موقعیت یا زاویه دیگر نگاه کنیم متوازن نباشد.

3- در حالتی که سوژه متحرک و دارای مسیر مشخصی است ، می توان قسمتی از کادر را که در مسیر حرکت سوژه است خالی گذاشت تا تماشاگر آگاهی یابد که سوژه به طرف چه چیزی در حال حرکت است و یا قصد انجام چه کاری را دارد. در این حالت همچنین وقتی سوژه به محل مورد نظر برسد ، فضای کافی برای عملی که می خواهد انجام دهد دارد.

4- اگر جهت دید سوژه مشخص باشد ، می توان قسمتی از کادر را که در مسیر دید اوست خالی گذاشت تا تماشاگر برای یافتن چیزی که سوژه به آن نگاه می کند فضای بهتری در اختیار داشته باشد. گاهی نیز برای نشان داده در خود فرو رفتن کاراکتر از فضایی نسبتا خالی در جلوی دیدگانش استفاده می کنند ، تا نگاه او به این فضای خالی ، این حس را بهتر و بیشتر ایجاد کند.

5- در صحنه هایی که به یک باره بخشی از تصویر خالی می شود ، برای مثال ، در سمت چپ کادر حادثه ای رخ می دهد که همه شخصیت ها را به سمت خود جلب می کند و به این ترتیب موجب می شود که قسمت راست کادر خالی شود ، دوربین باید به سرعت موضع خود را تغییر دهد/ عمدتا زاویه دوربین را تغییر می دهند و برای این کار دوربین را با حرکت شخصیت ها از سمت راست به چپ همراه می کنند /البته این تغییر موضع دوربین ممکن است علاوه بر برقراری توازن برای تعقیب ماجرا نیز صورت گیرد.

[ سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, ] [ 13:18 ] [ امید ]
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 198
بازدید ماه : 445
بازدید کل : 204422
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 40
تعداد آنلاین : 1

فال حافظ

  • دانلود فیلم
  • دانلود نرم افزار
  • قالب وبلاگ