قالب وبلاگ
سایت تخصصی فیلمسازی
آموزش حرفه ای فیلم سازی, تصویر برداری, عکاسی  
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سایت تخصصی فیلم سازی و آدرس filmmaker.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

زندگینامه: دیوید لینچ (1946-)

  

دیوید کیث لینچ (David Keith Lynch) در سال 1946 در میسونای ایالت مونتانای آمریکا به دنیا آمد

پدرش دونالد محقق بخش علمی سازمان کشاورزی آمریکا و مادرش معلم زبان انگلیسی بود. او دوران بچگی را در کارولینای شمالی گذراند و همیشه دوست داشت یک هنرمند شود و به همین دلیل به مدرسه هنر کارکوران در واشنگتن رفت و بعد از آن در مدرسه هنرها در بوستن ثبت نام کرد.

در سال ۱۹۶۶ لینچ به خاطر پیوستن به آکادمی هنرها در پنسیلوانیا به رفت و یک سال بعد اولین مکانش‌اش را برای فیلمبرداری انتخاب کرد. خانه‌ای کوچک در فیلادلفیا که بعدها به موزه تبدیل شد. در همان وقت او مشغول فیلم برداری فیلم کوتاه شش مرد مریض بود که جایزه سالانه آکادمی هنرها را به دست آورد.

فیلم کوتاه بعدی لینچ الفبا بود و بعد از آن مادربزرگ را ساخت که جایزه ۵ هزار دلاری را از اتحادیه فیلم‌های آمریکایی را به دست آورد.

در سال ۱۹۷۱ لینچ به لس آنجلس رفت و اولین پروژه فیلم بلندش به نام کله پاک کن را شروع کرد اما ساختن این فیلم تا سال ۱۹۷۷ طول کشید.

کله پاک کن توجه تهیه کننده (مل بروکس) را به لینچ جلب کرد و لینچ را برای کارگردانی فیلم مرد فیل نما استخدام کرد فیلم بعد از اکران موفقیت بزرگی را کسب کرد و در 8 رشته در آکادمی اسکار از جمله بهترین کارگردان و بهترین فیلمنامه نامزد شد و جایگاه لینچ را به عنوان کارگردانی با استعداد محکم کرد.

وی کارگردان، فیلمنامه نویس، آهنگساز، بازیگر، نقاش و عکاس آمریکایی است.

لینچ 3 بار نامزد دریافت اسکار برای فیلم‌های مرد فیلم نما، مخمل آبی و بلوار مالهالند شده است و از جشنواره های ونیز و کن هم جوایزی را کسب کرده است. لینچ بعد از ساخت فیلم مخمل آبی و سریال موفق تلویزیونی تویین پیکس شهره خاص و عام شد.

در سال ۱۹۹۷ لینچ فیلم بزرگراه گمشده را روی پرده سینما برد. در سال ۲۰۰۵ در فستیوال فیلم کن لینچ اعلام کرد که در حال ساختن اولین پروژه دیجیتالش به نام امپراطوری درون است. این فیلم در سال ۲۰۰۶ اکران شد و منتقدان از آن استقبال کردند.

لینچ همانند وودی آلن طرفداران زیادی در فرانسه پیدا کرد. امپراطوری درون، بلوار مالهالند و بزرگراه گمشده توسط تهیه کننده‌های فرانسوی تهیه شده‌اند.

برخی از افتخارات دیوید لینچ:

·         نخل طلا، جشنواره کن برای فیلم از ته دل وحشی ، ۱۹۹۰

·         شیر طلایی، جشنواره ونیز برای یک عمر فعالیت هنری، ۲۰۰۶

·         چهار بار نامزد کسب اسکار بهترین کارگردان شد

برخی از آثار دیوید لینچ:
فیلم های کوتاه:

·         شش مرد مریض ۱۹۶۶

·         الفبا ۱۹۶۸

·         مادربزرگ ۱۹۷۰

·         معلول ۱۹۷۴

·         کابوی و مرد فرانسوی ۱۹۸۸

فیلم بلند:

·         کله پاک کن ۱۹۷۷

·         مرد فیل نما ۱۹۸۰

·         شن ۱۹۸۴

·         مخمل آبی ۱۹۸۶

·         وحشی از قلب ۱۹۹۰

·         توئین پیکس ۱۹۹۲

·         بزرگراه گمشده ۱۹۹۷

·         داستان سر راست ۱۹۹۹

·         بلوار مالهالند ۲۰۰۱

·         امپراطوری درون ۲۰۰۶

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:56 ] [ امید ]

 

زندگینامه: آنتونی هاپکینز (1937-)

 

سِر فیلیپ آنتونی هاپکینز ۳۱ دسامبر‌سال ۱۹۳۷ در ولز به دنیا آمد.

وی  فرزند یک خانوادهٔ کارگر بود. پس از پایان دوران خدمت نظام در کالج هنرهای نمایشی کاردیف ثبت نام کرد و پس آن تحصیلاتش را در زمینهٔ بازیگری در آکادمی سلطنتی هنرهای نمایشی لندن ادامه داد.

آنتونی هاپکینز اولین بار در سال ۱۹۶۴ در لندن به صحنهٔ تئاتر وارد شد. در سال ۱۹۷۴ برای بازی در نمایشی به آمریکا رفت. او ده سال در آمریکا ماند و در این دوران در فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی فراوانی بازی کرد.

وی در سال1974 برای نخستین بار در برادوی روی صحنه رفت. در دومین فیلم بلند سینمایی خود شیر در زمستان در نقش ریچارد شیر دل بازی کرد و در تلوزیون نیز فعالیت داشت. برای بقایای روز و نیکسن کاندید دریافت اسکار بود و قبل‌تر برای سکوت بره‌ها همین جایزه را از آن خود کرده بود.

او که از تئاتر به سینما آمده بود خیلی زود موقعیتش را به عنوان یک بازیگر توانا تثبیت کرد و در نقش‌های متفاوت از ریچارد شیر دل گرفته تا لوید جرج و هانیبال؛ قاتل آدم خوار، کازیمودو، آدولف هیتلر، اسحاق رابین و  نیکسن رئیس جمهور آمریکا با موفقیت ظاهر شد.

لارنس اولیور که نخستین بار در اتللو نقشی به او داده بود آنچنان تحت تاثیر بازی‌اش قرارگرفته بود که به ستایش او پرداخت. هاپکینز از تجارب تئاتری به عنوان زیر بنای بازی خود در سینما و تلوزیون سود جست و در نقش پی یر در مجموعه تلوزیونی جنگ و صلح (1973) بازی فوق العاده‌ای ارائه داد و به خاطر آن جایزه آکادمی سینما و تلوزیون انگلستان را دریافت کرد .

موفقیت هاپکینز در آمریکا همراه بود با  بازی به یاد ماندنی او در محصول تلوزیونی پرونده آدم ربایی لیندبرگ و ایفای نقش ناخدا بلای در کشتی بونتی که تحسین مطبوعات را به دنبال داشت. استخوان بندی محکم و ظاهر همچون بوکسور او مناسب هم نقش‌های تاریخی و هم معاصر است. حضور، زمان سنجی و سبک هاپکینز روی پرده متمایز است.

وی توانست  لقب سر را نیز در انگلستان به دست آورد. این بازیگر بریتانیایی برنده جایزه اسکار است و از ۱۲ آوریل سال ۲۰۰۰ شهروندی دوگانه بریتانیا و آمریکا را دارا است.

آنتونی هاپکینز در سال ۱۹۹۲ بخاطر بازی در نقش هانیبال لکتر در فیلم سکوت بره‌ها برندهٔ جایزهٔ اسکار شد.

برخی از آثار و افتخارات آنتونی هاپکینز:

·         دریافت اسکار بهترین بازیگر بخاطر بازی در سکوت بره‌ها، 1992

·         دریافت لقب اشرافی «سِر» از ملکه الیزابت دوم، 1993

·          نامگذاری یک ستاره به نام آنتونی هاپکینز در پیاده‌روی شهرت هالیوود، 2003

·          جایزه گلدن گلوب برای یک عمر بازیگری، 2006

·         هملت، ۱۹۶۹

·         مرد فیل‌نما، ۱۹۸۰

·         دراکولای برام استوکر، ۱۹۹۲

·         سکوت بره‌ها، ۱۹۹۳

·         بازمانده‌های روز، ۱۹۹۳

·         افسانه‌های پائیزی، ۱۹۹۴

·         نیکسون، ۱۹۹۵

·         امیستاد، ۱۹۹۷

·         نقاب زورو، ۱۹۹۸

·         ملاقات با جو بلک، ۱۹۹۸

·         هانیبال، ۲۰۰۰

·         قلب‌ها در آتلانتیس، ۲۰۰۱

·         رفیق بد، ۲۰۰۲

·         اژدهای سرخ، ۲۰۰۲

·         لکه ننگ بشری، ۲۰۰۳

·         اسکندر، ۲۰۰۴

·         بیو ولف، ۲۰۰۶

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:48 ] [ امید ]

 

       

 

زندگینامه: مارلون براندو (1924-2004)


مارلون براندو ۳ آوریل سال ۱۹۲۴در ایالت نبراسکا آمریکا به دنیا آمد

براندو مدتی به مدرسه نظامی رفت و بعد به کارهای مختلفی مشغول شد و نهایتا برای شرکت در کلاس‌های بازیگری راهی نیویورک شد و نزد استادش؛ استلا آدلر، متد استانیسلاوسکی را آموخت.

مدتی بعد براندو به مدرسه بازیگری اکتورز استودیو که الیا کازان آن را اداره می کرد، راه پیدا کرد و در آنجا زیر نظر لی استراسبرگ متد اکتینگ(روشی که بازیگر برای اجرای نقش باید مدتی آن نقش را زندگی کند) را تکمیل کرد.

نخستین حضور براندو بر پرده سینما بازی در فیلم مردان ساخته فرد زینه مان در سال 1985 بود. او برای آماده کردن نقشش در این فیلم بیش از یک ماه خود را در بیمارستان بستری کرد. کاری که از دید بسیاری از بازیگران مجرب آن دوران مانند لارنس الیویه یا کلارک گیبل حماقت محض محسوب می‌شد.

او یکی از تاثیرگذارترین بازیگران تاریچ سینما است. از فیلم‌های مشهوری که وی در آنها ایفای نقش کرده‌است می‌توان به اتوبوسی به نام هوس در نقش استنلی کووالسکی، در بارانداز در نقش تری مالوی هر دو به کارگردانی الیا کازان و پدرخوانده در نقش دون ویتو کورلئونه اشاره کرد. بسیاری بهترین نقش او را پدر خوانده [بهترین فیلم تاریخ سینما معرفی شد] می‌دانند.

این بازیگر آمریکایی در بین بسیاری از علاقمندان به سینما و منتقدان به عنوان بهترین بازیگر تاریخ سینما شناخته می‌شود.

وی در نقش‌های متفاوتی بازی کرده است؛ از شکسپیر تا موزیکال، از درام تا کمدی. در  مردها و عروسک‌ها در نقش اسکای مسترسون همه را مجذوب کرد. در شورش در کشتی بونتی نقش فلچرکریسچن ضعیف النفس را داشت.

ساخت  بونتی  مصادف بود با قطع پیوند براندو با صاحبان هالیوود. در سال 1960  سربازهای یک چشم را کارگردانی کرد و در  تعقیب و  انعکاس در چشمان طلایی بازی کرد  و سپس در سال 1972 در نقش دون کورلئونه در  پدرخوانده ظاهر شد.

هنگامی که آکادمی اسکار او را به عنوان برنده برگزید، وی زن سرخپوستی را برای گرفتن جایزه، از جانب خود مامور کرد تا به این وسیله توجه عموم را به وضع رقت‌بار سرخپوستان آمریکا جلب کند. وی روز به روز بیشتر معطوف مسائل و مشکلات بشری شد و فیلم‌های آخر او نشانگر این گونه تمایلات سیاسی و اجتماعی اوست.

براندو پیشکسوت سبکی معروف به نام متدی بود که بلافاصله پس از او بازیگرانی مانند جیمز دین و مونتگومری کلیفت و سال‌ها بعد پل نیومن، داستین هافمن و رابرت دنیرو با درخشش خود این سبک را در سینمای آمریکا تثبیت کردند.

چاقی مفرط در سال‌های پایانی برای براندو بسیار دردسر آفرین بود. فرانسیس فورد کاپولا کارگردان پدرخوانده برای متقاعد کردن تهیه‌کنندگان فیلم برای انتخاب براندو تلاش زیادی کرد. چرا که عقیده داشتند زمان این بازیگر دیگر گذشته است.

پس از پدرخوانده دوباره نام براندو در جهان سینما مطرح شد. پس از این بود که براندو در فیلم‌های مطرحی مانند آخرین تانگو در پاریس، اینک آخر الزمان و آبگیرهای میسوری بازی کرد. نقش کوتاه او در انتهای فیلم اینک آخرالزمان نیز از به یاد ماندنی‌ترین نقش‌های تاریخ سینماست.

مارلون براندو ستاره افسانه‌ای سینما روز جمعه 2 ژوئیه سال 2004 در سن 80 سالگی پس از مدت‌ها بیماری در بیمارستانی در لس آنجلس درگذشت.

افتخارات و آثار هنری مارلون براندو:

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1951 به خاطر  اتوبوسی به نام هوس

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1952 به خاطر زنده باد زاپاتا

·          نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1953 به خاطر جولیوس سزار

·         برنده اسکار بهترین بازیگر مرد در سال 1954 به خاطر   One The Waterfront

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1957 به خاطر سایونارا

·         برنده اسکار بهترین بازیگر مرد در سال 1972 به خاطرThe Godfather

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1973 به خاطر آخرین تانگو در پاریس

·         نامزد دریافت جایزه اسکار در سال 1989 به خاطر A Dry White Season

·         مردان، 1950

·         اتوبوسی به نام هوس، 1951  

·         زنده باد زاپاتا، 1952

·         جولیوس سزار، 1953

·         دزیره، 1954

·         وحشی، 1954

·         در بارانداز، 1954

·         مردها و عروسک‌ها، 1955

·         چایخانه ماه اوت، 1956

·         سایونارا، 1957

·         شیرهای جوان، 1958

·         فراری، 1959

·         سربازهای یک چشم، 1961

·         شورش در کشتی بونتی، 1962

·         آمریکایی پلید، 1963

·         داستان تختخواب، 1964

·         نام رمز مریتوری، 1965

·         آپالوزا، 1966

·         تعقیب، 1966

·         دیدار مارلون براندو، 1966

·         کنتسی از هنگ کنگ، 1967

·         انعکاس در چشم طلایی، 1967

·         کندی، 1968

·         بسوزان، 1969

·         شب روز بعد، 1969

·         پدرخوانده، 1972

·         ولگرد نیمه شب، 1972

·         آخرین تانگو در پاریس، 1973

·         آبخیزهای میسوری، 1976

·         سوپرمن، 1978

·         اینک آخرالزمان، 1979

·         نبرد برای آمازون، 1979

·         فورمول، 1980

·         فصل سپید و خشک، 1989

·         فرش من، 1990

·         کریستوفر کلمب، 1992

·         جیمی هالیوود، 1994

·         دون ژوان دو مارکو، 1995

·         جزیره دکتر مورو، ۱۹۹۶

·         شجاع، ۱۹۹۷

·         پول مفت، ۱۹۹۸

·         امتیاز، 2001

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:44 ] [ امید ]

                                                  

کارگردان  Robert Zemeckis:

نویسنده Winston Groom:

بازیگران:                                                       Tom Hanks, Robin Wright ,Gary Sinise

جوایز :

برنده6 اسکار:

بهترین بازیگر نقش اول مرد برای تام هنکس ،بهترین کارگردان برای رابرت زمکیس ،بهترین ویرایش فیلم برای آرتور اشمیت ، بهترین فیلم ،بهترین جلوه‌های ویژه، بهترین فیلم‌نامهٔ اقتباسی برای اریک راث

خلاصه داستان :

فارست گامپ (تام هنکس) که به صورت مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است، هنگامی که در یک ایستگاه اتوبوس به انتظار نشسته است، طی مرور خاطراتش از دوران کودکی (هامفریز) تا به امروز، قریب به نیم قرن تاریخ معاصر امریکا را دوره می کند...


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:53 ] [ امید ]

 

موسيقي فيلم

مقدمات و تعريف ها ،اصول و مباني

بيش از يک قرن از نخستين جادوي دستگاه سينما تو گراف برادران لومي ير در 28دسامبر 1895پيش چشم نماشاگران مي گذرد؛فيلم ورود يک قطار پردود و دم به ايستگاه از سمت راست پرده که با نوازندگي سر صحنه يک پيانيست همراهي مي شد. سينماي «صامت »که تا اواخر دهه 1920به حيات و شکوفايي اش ادامه داد هرگز «ساکت»نبود .
موسيقي از همان روز تولد فيلم آن را همراهي مي کرد؛خواه با يک پيانيست در تماشاخانه اي کوچک يا ارگ حجيم ورليتزر در تماشاخانه هاي بزر گ تر و حتي ارکستر بزرگ در تالارهاي مجلل نمايش ،موسيقي هميشه حضور ي پررنگ داشت. دليل اصرار بر حضور موسيقي در سينماي صامت ،خواه تداوم عمدي يا ناخودآگاه سنت هاي نمايشي اواخر قرن نوزدهم اروپا بوده باشد يا محو صداي مزاحم پروژکتورهاي اوليه، و خواه عمق بخشيدن به تجربه رواني تماشاي تصويرهاي شيخ گونه دوبعدي براي نخستين تماشاگران، يا ترکيبي از تمام اين ها ،به گواهي تاريخ سبب پي ريزي نخستين عناصر يک «سنت سينمايي »شد که استفاده از موسيقي در فيلم از آغاز تا امروز نشان از تداوم ان دارد. در اين جا کلمه «سنت »به معناي مجموعه اي مدون از روش هاي تثبيت شده (مانند ان چه در موسيقي سينماي هاليوود از ميانه دهه ي 1930تا سال هاي دهه ي 1950معروف به «دوران طلايي هاليوود »مي توان يافت )ونيز به معناي رويکردي هنري در آهنگ سازي است که همواره و هم پاي تحول سبک ها، روش ها و تکنيک هاي روايي -بصري در سينما و پاي بندي به الزام هاي ان با استفاده ي هوشمندانه و خلاق از موسيقي مکملي بي جايگزين براي آن چه بر پرده مي گذرد، و مهم تر از ان ابزاري قدرتمند براي بيان ناديده ها و ناگفته هي پرده، فراهم مي کند. آهنگ ساز هنرمند يک لايه بياني تازه به روايت سينمايي مي افزايد که پس از تجربه ان از سوي مخاطب ،ديگر حتي تصور امکان جداسازي موسيقي از فيلم بدون از کف رفتن بخشي مهم از معنا و عميق بياني روايت ناممکن مي شود . معنايي چنين حرفي اين نيست که فيلم ساز نمي تواند بدون موسيقي و فقط با اتکا به تصوير و کلمه و تکنيک هاي بصري سينما در خلق اثري هنرمندانه موفق شود (کاري که گاه انجام شده و تار کوفسکي مي گفت امکان پذير است اما هرگز انجامش نداد )،بلکه ان است که چنين فيلمي از بعدي تازه که موسيقي هنرمندانه مي تواند برايش فراهم کند محروم مي ماند. الکس نورث (آهنگ ساز اتوبوسي به نام هوس و مرگ يک فروشنده )در 1968هنگام دريافت نخستين اسکار افتخاري براي يک عمر دستاورد هنري که يک اهنگ ساز اعطا مي شد، از تلاشش براي برآورده کردن «ضرورت ها و نيازهاي ناشي از کشاکش هاي داستان و روابط ميان شخصيت ها، و اگر بخت ياري کند، افزودن اظهار نظري شخصي »مي گويد که شايد موجزترين گفته درباره رويکرد آهنگ ساز خلاق فيلم به هنرش باشد ؛رويکردي که امضاي شخصي آهنگ ساز توانا و حساس به سينما را نه فقط به سبب تکنيک يا سبک موسيقي او که به سبب ديدو برداشت هنرمندانه ا ش نيز بر فيلم ثبت مي کندو او را (برخلاف برخي نظرها )هم تراز فيلم نامه نويس ،فيلم بردار ،و کارگردان اثر قرار مي دهد.
واضح است که غناي بياني حاصل از آميختگي موسيقي و فيلم يک باره به دست نيامده و شکل گيري نخستين گرايش ها و روش هاي مؤثر در موسيقي فيلم حاصل چندين دهه پرفراز و نشيب ،مملو از ازمون و خطا و اغلب همراه با بحث هاي نظري درباره کاربرد موسيقي در سينما بوده است ؛بحث ها و آزمون هايي که از دوره سينماي صامت آغاز شدند ،اما در «دوران طلايي سينماي هاليووود »و هم زمان با آن، در مسيري مستقل از هاليوود در سينماي اروپا و به وويژه فرانسه به ثمر نشستند ،و تا امروز نيز در سينماي هنري حجم چشم گيري از پژوهش هاو نقدهاي زيبايي شناسانه سينما را به خود اختصاص داده اند. مرور نظريه هاي گوناگون موسيقي فيلم از قديم تا امروز پيش از آشنايي با شيوه کراکرد موسيقي در فيلم در اين جا معنايي ندارد چرا که غنا ،معنا، و فراتر از ان دليل وجودي هر نظر ي در اين باره که نخواهد به نوعي بازي فکري با چاشني الفاظ پرطمطراق بدل شود وام دار عمل يا تجربه اي است که پيش تر صورت گرفته است؛ ؛تجربه اي که شناسايي ان شايد راه گشا يا دست کم راهنماي تجربه هاي تازه شود. با اين همه اشاره به اين نکته ضرورت دارد که در سه دهه اخير با پيدايش و رشد نظريه هاي نشانه شناسي
Semiotic شناخت نگر cognitiveکه زيبايي شناسي هنر و از جمله سينما و مسيقي را متحول کرده اند ونيز با بروز نگرش هاي نو در موسيقي شناسي (موزيکولوژي )تعداد کتاب ها، نشريه هاي تخصصي ،و مقاله هاي موسيقي فيلم چنان سير صعودي اي داشته اند که ديگر هيچ کتاب يا پژوهش جامع يا در خور توجهي درباره زيبايي شناسي سينما نمي تواند نسبت به بررسي موسيقي فيلم بي تفاوت بماند.
درک جايگاه و اهميت موسيقي فيلم نزد اهل سينماو موسيقي ،از تهيه کننده و کارگردان گرفته تا طراح و مهندس صداو تدوين گر و در نهايت منتقدان سينما، موسيقي شناسان و حتي آهنگ سازان به طور عام ،نه تنها بديهي نيست ،بلکه کم و بيش همواره موانعي را پيش روداشته که اشاره به ان ها بهانه ي نوشتن اين مطلب است. يکي از اين موانع، ديدگاهي در نقد وو کارگرداني است که گرچه ديگر رواج سابق را ندارد اما رسوب هاي فکري باقي مانده از ان هنوز راه را بر درک درست جايگاه آهنگ ساز خلاق فيلم مي بندد و ان ديد گاهي است متأثر از نظريه مؤلف. اين نظريه، که نامش را وام دار اندرو ساريس منتقد امريکايي است ،از مقاله اي نوشته فرانسواتروفو در 1954مايه گرفت که در ان از «مشي مؤلفان »سخن به ميان آمده بود . اين نظريه، که به نظر مي رسد در اهميتش اغراق شده باشد، کارگردان را يگانه خالق اثر سينمايي مي داند و به همين دليل به مذاق گروهي از کارگردان ها خوش مي آيد چرا که ان ها را در نقطه پرگار خلاقيت سينمايي مي نشاند.
موتسارت آهنگ سازي ا ست که بيش از همه به کارهايش گوش مي دهم. موسيقي او برايم چشمه بي پايان الهام و اعجاب است؛موسيقي نابي که در ان ملودي حضور دايمي دارد. براي من نوشتن يک ملودي ساده اما با معنا بسيار دشوارتر از نوشتن کنسرتوها و سمفوني هايي انتزاعي است که روي کاغذ زيبا هستند اما به گوش وحشتناک مي آيند. وقتي فيلمي را تماشا مي کنم، موسيقي اش را هم مي شنوم و نمي توانم اين دو را از هم جدا کنم. ديده ام که گاهي موسيقي فيلم در کنسرت هم خيلي خوب از کار در مي آيد.موسيقي فيلمي که چه در فيلم و چه جداي از ان خوب باشد، وقتي در کنسرت نواخته شود، براي شنوندگان ياد اور صحنه هايي از فيلم مي شود.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:37 ] [ امید ]

 

             

 

زندگینامه: چارلی چاپلین (1889- 1977)

سر چارلز اسپنسر چاپلین (Sir Charles Spencer "Charlie" Chaplin) در 16 آوریل سال 1889 در لندن به دنیا آمد

چارلی مهمترین و تاثیرگذارترین شاگرد مک سنت و فرزند یک نمایشگر تالارهای محلی موسیقی انگلیسی به نام جرالدین چاپلین بود.

والدین چاپلین هر دو هنرمندانی در سالن بزرگ شهر لندن بودند و هر دو بازیگر و آوازه‌خوان، اما پیش از آنکه وی 3 ساله شود از هم جدا شدند.

چارلی آواز خواندن را از مادرش آموخت. بعدها مادرش دچار بیماری روانی می‌شود و در یک آسایشگاه در حوالی لندن بستری می‌شود.

اما پدرش زمانی که چارلی ۱۲ ساله بود، فوت شد. زمانی که مادرش در یکی از اجراهای زنده تئاتر که برای سربازان اجرا می‌شد، جسمی به سر وی برخورد کرد و آسیب دید، چارلی 5 ساله روی صحنه رفت و تماشاچیان عصبانی را با خواندن آهنگی سرگرم و آرام کرد.

با بستری شدن مادر، چارلی و برادرش رابطهٔ عمیق تری پیدا کردند و هر دو با استعداد بالایی که داشتند در همین سالن قدیمی که پدر و مادرشان در آن کار می‌کردند، مشغول به کار شدند.

چاپلین در سال 1910 به آمریکا رفت و با برادرانش استودیو چاپلین را تاسیس کردند. در سال ۱۹۲۸ مادر چاپلین، درست در زمانی که ۷ سال از انتقال وی توسط پسران به هالیوود می‌گذشت، از دنیا رفت. بعدها چارلی از وجود برادری ناتنی از سمت مادر آگاه ‌شد به نام ویلر دریدن که این برادر نیز به مابقی برادران در هالیوود و استودیو چاپلین ‌پیوست.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:15 ] [ امید ]

                         

 کارگردان      Sidney Lumet:

نویسنده    Reginald Rose:

بازیگران: Henry Fonda, Lee J. Cobb Martin Balsam

 

جوایز  :نامزد اسکار: بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه 

خلاصه داستان

12 نفر از اعضای هیئت منصفه قصد دارند در مورد اعدام شدن جوانی تصمیم بگیرند. تمام اعضا به جزو یک شخص رای بر محکومیت جوان میدهند. به مرور زمان با مخالفت همان یک نفر و دلایلی روشنی که می اورد کم کم ..

درباره‌ي كارگردان

سيدني لومت كارگردان و مولف‌ هاليوودي كه همواره به خاطر اقتباس‌هاي موفقش مورد توجه سينما دوستان بوده است، 25 ژوئيه 1924 در پنسيلوانياي آمريكا متولد شد.

او براي اولين‌بار در سن 4سالگي به روي صحنه رفت و از 14 سالگي در نيويورك بزرگ شد. لومت تحصيلات عالي‌اش را در رشته‌ي ادبيات دراماتيك در دانشگاه كلمبيا طي كرد. لومت به عنوان كارگرداني فعال و با ذوق در تمام ژانرها طبع آزمايي كرده است. او كارش را با تئاتر آغاز كرد و از آنجا كم‌كم به عنوان يك كارگردان مشهور كسب اعتبار كرد.

لومت ابتدا كارش را از تلويزيون شروع كرد و «دوازده مرد خشمگين»، نخستين فيلم او است كه درسال 1957 به عنوان يازدهمين تجربه‌اش به نمايش درآمد. اين فيلم برگرفته از يك درام تلويزيوني بود كه با هنرنمايي هنري فوندا تكميل شد.

 

                                                                     


ادامه مطلب
[ سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, ] [ 11:51 ] [ امید ]

 

                          

         عکس از کوبریک که توسط خودش گرفته شده، در دورانی که برای مجلهٔ لوک کار می‌کرد

 

 

استنلی کوبریک (به انگلیسی: Stanley Kubrick) کارگردان و تهیه‌کنندهٔ یهودیتبار آمریکایی بود. بیشتر فیلم‌های کوبریک اقتباسات ادبی هستند. فیلمهای کوبریک معمولاً جنجالی و همینطور مورد ستایش منتقدان واقع شده‌اند. کوبریک به دقیق بودن و به نمایش درآوردن همه جزئیات دقیق در فیلمهایش معروف بود. به همین علت روش او در فیلمسازی کند و طولانی بوده، تا آنجا که گاهی میان دو فیلم او سالها وقفه می‌افتاده‌است. او در طول ۴۸ سال فعالیت در حیطه کارگردانی تنها ۱۳ فیلم بلند ساخت. سبک‌های گوناگون فیلمهایش و انزوای او چه در روش فیلمسازی و چه در مورد شخصیت فردی وی، او را مشهور ساخته‌است. استنلی کوبریک یکی از معدود کارگردانان کمالگرا در تاریخ سینما به شمار می‌آید

 

 

استنلی کوبریک در سال ۱۹۲۸ در منهتن نیویورک به دنیا آمد. او اولین فرزند از خانوادهٔ چهار نفره ژاک کوبریک و همسرش گرترود بود. خواهرش باربارا در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمد. اجداد کوبریک از مهاجران یهودی ساکن اتریش بودند. پدر او، ژاک، پزشک بود و آنها در موقع تولد استنلی در آپارتمانی در خیابان کلینتون ۲۱۶۰ در برانکس زندگی می‌کردند. پدرش در دوازده سالگی شطرنج را به او آموخت که در سراسر زندگی‌اش به عنوان یک علاقه ماندگار شد. در سیزده سالگی، پدرش به عنوان هدیه تولد یک دوربین گارفلکس به او هدیه داد که توجه استنلی جوان را به عکاسی سوق داد. در نوجوانی به موسیقی جاز علاقه پیدا کرد و مدت کمی هم به عنوان یک نوازندهٔ درام مشغول بود.

در دوران دبیرستان، کوبریک با دوربین هدیه پدرش، به طور جدی به عکاسی پرداخت و به زودی به عنوان عکاس رسمی مدرسه شناخته شد. بعد از فارغ‌التحصیلی، عکس‌های خود را برای مجلهٔ نیویورکی لوک فرستاد. پس از مدتی به بازی حرفه‌ای شطرنج روی آورد و در همین حال فروش عکس به مجلهٔ لوک را نیز ادامه می‌داد، او در سال ۱۹۴۶ به عنوان یکی از خبرنگاران تمام وقت مجله شناخته شد. در شش سال فعالیت کوبریک در مجلهٔ لوک او عکس‌های بسیاری از مناظر و وقایع در آمریکا گرفت. او در این سال‌ها با «توبا متز» ازدواج کرد و به دهکدهٔ گرنویچ واقع در نیویورک نقل مکان کرد. او با دیدن فیلم‌های سینمایی در نیویورک، تحت تأثیر کارگردانی قرار گرفت.

 


ادامه مطلب
[ جمعه 5 آبان 1391برچسب:, ] [ 11:44 ] [ امید ]

    

 

 

متولد:25 آوريل 1940

هنگامي كه آلپاچينو با فيلم قهوه چيني به بيست و پنجمين فستيوال بين المللي فيلم تورنتو وارد شد، حضورش همگان را شگفت زده نمود. او به اتفاق روبرت دنيرو بعنوان خدايان بازيگري شور و هيجان بزرگي در فستيوال به راه انداختند كه تا آنروز بي سابقه مي نمود.

آلپاچينو كه تنها فرزند "سالواتوره" و "رز پاچينو" بود در بيست و پنجم آوريل 1940 در ايتاليا بدنيا آمد و هنگامي كه تنها دو سال بيشتر نداشت پدر و مادرش از يكديگر جدا شدند و از آن پس او با مادرش زندگي مي كرد.

از همان دوران كودكي به لحاظ اينكه مادرش يك هنرپيشه بود با دنياي بازيگري آشنا شد و شخصيتش بعنوان يك بازيگر در فيلمهايي كه با مادرش بازي مي كرد، شكل گرفت.

او تحصيلش را از مدرسه ابتدايي بازيگري آغاز نمود و در 14 سالگي وارد مدرسه عالي بازيگري شد. اما نتوانست هيجكدام از كلاسهاي آكادميك را به پايان برساند و در نهايت از آنجا اخراج گرديد.

از آن پس او به شغلهاي مختلفي دست زد تا توانست با سرمايه اي كه از اين كارها بدست آورده بود در استوديوي هنري "هربرت بركوف" ثبت نام نمايد. او در آنجا زير نظر "چارل لاتون" آموزش ديد و با سعي و كوشش فراوان توانست در سال 1966 جايگاهي براي خود در ميان بازيگران باز نمايد. او بعنوان نقش مقابل "جيمز ارل جونز" در تئاتر "خزشهاي صلح" اولين كار هنري خود را آغاز نمود و بعد از آن بخاطر نقش "مورفي" در "سرخپوستها برانكس را ميخواهند" موفق به دريافت جايزه ويژه گرديد.

او در فصل 68-67 بعنوان بهترين بازيگر تئاتر جامعه برادوي انتخاب شد. چند سال بعد او توانست با بازي در "ببر كراوات مي زند" كه 39 بار به اجرا درآمد مجدداٌ توجه منتقدين و رسانه ها را بخود جلب نموده و اولين جايزه "توني آوارد" را دريافت نمايد.

در سال 1969 بعنوان سياهي لشكر در اولين فيلم خود با عنوان "من ناتالي" بازي كرد و بعد از آن در سال 1971 در فيلم "وحشت در پارك سوزن" نقش آفريني كرد.

در همين زمان بود كه "فرانسيس فورد كاپولا" كارگردان شهير و صاحب سبك سينماي غرب با وجود فشارهاي زيادي كه از جانب استوديو بر او وارد مي آمد نقش "مايكل كورلئونه" را در فيلم پدر خوانده به آلپاچينو سپرد و او نيز با زيبايي هرچه تمامتر در آن فيلم نقش آفريني كرد و توانست جايزه اسكار بعنوان بهترين بازيگر نقش دوم از آن خود كند.

آلپاچينو كار هنري خود را با نقش "سرپيكو" در قسمت دوم فيلم "پدرخوانده" و "يك بعدازظهر سگي" ادامه داد كه در آْنها نيز موفق به ديافت جايزه اسكار شد.

اگر چه بخاطر انقلابهايي كه در كشورش رخ داد او مجبور شد در كار خود چند سالي را توقف نمايد اما مجدداٌ با آثاري همچون "صورت زخمي"، "درياي عشق" و "فرانكي و جاني" خاطرات بياد ماندني و قابل توجهي را در اذهان آفريد و در سال 1977 او مجدداٌ برنده جايزه توني آوارد گرديد.

او ترجيح مي داد هميشه بعد از بازي در يك فيلم كار كوچكي را نيز روي صحنه انجام دهد. بازيهاي او توانست لحظات بزرگي را در پرده سينما بوجود آورد.

در دهه 90 شاهد هنرنمايي او در فيلمهايي همچون قسمت سوم "پدرخوانده"، "مخمصه" و "وكيل شيطان" بوديم كه او توانست در نهايت پنجاه و هشتمين جايزه ويژه "يك عمر تلاش مستمر" را كسب نمايد.

در سال 2002 او بهمراه "روبين ويليامز" و "هيلاري اسوانك" در فيلم "بي خوابي" ايفاي نقش نمود و حال نيز در جديدترين كار خود در سال 2005 با فيلم "تاجر ونيزي" نظر تمام جشنواره هاي معتبر جهان را به خود جلب نموده است. او در يكي از جديدترين مصاحبه هاي خود عنوان نموده كه با گذشت 64 سال از سن خود احساس مي كنم هنوز هم كاري ماندگار براي سينماي جهان انجام نداده ام و مي خواهم همچنان بدنبال بهترين نقش عمرم بگردم.

اخيراٌ "جك نيكلسون" يكي از ستاره هاي پرفروغ هاليوود در مصاحبه خود با مجله سينمايي" ورايتي" عنوان نمود كه "فرانسيس فورد كاپولا" قبل از آلپاچينو نقش مايكل كولئونه را در در اثر با عظمت پدر خوانده به او پيشنهاد داده و او چون در آن زمان معتقد بوده كه نقش يك ايتاليايي را بايد يك ايتاليايي بازي نمايد به پيشنهاد كاپولا پاسخ منفي داده است و بدين ترتيب يكي از بزرگترين فرصتهاي زندگي هنري خود را از دست داده است. او كه تا كنون دوبار موفق به دريافت جايزه پراعتبار اسكار شده است ههمچنين اعتراف نموده كه آلپاچينو در فيلم پدر خوانده با بازي حيرت انگيزش واقعاٌ همان مايكل كورلئونه است و هرگز كسي نمي توانسته آنچنان قدرتمند در قالب آن نقش تاريخي ظاهر شود و بدين خاطر هميشه او را تحسين مي كند.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, ] [ 21:48 ] [ امید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 226
بازدید کل : 203972
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 40
تعداد آنلاین : 1

فال حافظ

  • دانلود فیلم
  • دانلود نرم افزار
  • قالب وبلاگ