سایت تخصصی فیلمسازی
قالب وبلاگ
سایت تخصصی فیلمسازی
آموزش حرفه ای فیلم سازی, تصویر برداری, عکاسی  
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سایت تخصصی فیلم سازی و آدرس filmmaker.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

نقد و بررسی کامل فیلم

)Schindler's List فهرست شیندلر(

منتقد : راجر ایبرت

مترجم :حسین توتونچی

 

اگر اسکار شیندلر یک قهرمان عادی بود که برای عقایدش مبارزه می کرد، امروز توصیف کردن او اینقدر مشکل نبود. ویژگی هایی شخصیت او از جمله اعتیاد به الکل، قماربازی، داشتن چندین معشوقه، طمع زندگی او را تبدیل به یک معما کرده است.

ما درباره ی شخصیتی صحبت می کنیم که با آغاز جنگ جهانی دوم به امید پول دار شدن به کشور لهستان رفت تا با راه اندازی کارخانه هایی که کارگرانشان یهودی بودند به اهداف خود برسد. در پایان جنگ او بارها زندگی خود را به خطر انداخت و تمامی ثروت خود را برای دور نگه داشتن یهودی ها از دستان بیرحم آلمانها خرج کرد. او برای ماه های متمادی به آلمان ها رشوه می داد تا کارگران یهودی را به جای سوزاندن در کوره ها به او بسپارند تا در کارخانه ی او برایش کار کنند. کارخانه ساخت گلوله توپ برای ارتش آلمان، کارخانه ای که در تمام دوران فعالیتش حتی یک محصول قابل استفاده برای ارتش آلمان تولید نکرد.

سوال اینجاست که چه چیزی او را متحول کرد؟ -چرا در حالتی که می توانست مثل هزاران نازی دیگر از موقعیت ایجاد شده به نفع خودش استفاده کند و ثروت عظیمی را برای خود و بعد از جنگ پس انداز کند این کار را نکرد؟ چرا به جای یک جنایتکار جنگی او تصمیم گرفت یک انسان باشد؟ و این استیون اسپیلبرگ است که تصمیم می گیرد در فیلمش پاسخی به این سوال ندهد. هر پاسخ احتمالی به این سوال بسیار ساده، ابتدایی به نظر می رسد و البته توهینی به زندگی رمزآلود شیندلر. هولوکاست طوفان کشنده ای بود که با نژاد پرستی و دیوانگی درهم آمیخت. شیندلر توانست در گوشه ای از جنگ که او در آن حضور داشت بر این نیروی اهریمنی فایق آید ولی به نظر می رسد که او برای اتفاق های مرموزی که برای خودش می افتاد هیچ برنامه ای نداشت. در این فیلم که بهترین کار اسپیلبرگ تا به امروز است. او موفق شد داستان شیندلر را بدون استفاده از فرمول ساده تخیل به بهترین شکل به نمایش درآورد.

این فیلم 184 دقیقه ای مثل تمام فیلم های بزرگ دیگر به نظر کوتاه می آید. فیلم با معرفی شیندلر (لیام نسون)، به عنوان مردی قدبلند و جذاب آغاز می شود. او همیشه لباس های گرانقیمت می پوشد و اغلب اوقات مشغول خرید مشروب و خاویار برای سران نازی است.  همچنین او یک نشان آلمان نازی را با افتخار روی کت خود چسبانده است. اسکار شیندلر  دوست دارد که با افسر ارشد نازی عکس یادگاری بیاندازد. وی  فرد با نفوذی است که در بازار سیاه افراد زیادی را می شناسد و تهیه اقلام نایاب مثل سیگار، نایلون و مشروب برای او کار ساده ای است. سران نازی از ایده باز کردن کارخانه ای که به ارتش آلمان کمک کند و همچنین بتواند برای آلمان ها آشپزی کند استقبال کردند. چه ایده ای بهتر از استخدام یهودیان، چرا که حقوق آنها بسیار پایین است و بدین صورت شیندلر سریعتر پولدار می شود.

قدرت شیندلر در فریب، رشوه و دروغ گویی به سران نازی است. او هیچ چیزی در مورد راه اندازی کارخانه نمی داند به همین دلیل یک حسابدار یهودی به نام ایزاک استرن (بن کینگزلی) را استخدام می کند تا کارهای او را انجام دهد. استرن در خیابانهای کراکو می گردد تا یهودیان را برای شیندلر استخدام کند.

چون محیط کارخانه از محیط جنگ جدا است کسانی که در آن کار کنند شانس بیشتری برای زندگی دارند. رابطه ی استرن و شیندلر توسط اسپیربرگ به صورت مرموزی محکم می شود. در ابتدای جنگ تنها هدف شیندلر بدست آوردن پول و در انتهای آن حفظ جان کارگران یهودی اش است. ما می دانیم که استرن این موضوع را می داند اما در کل فیلم صحنه ای که استرن و شیندلر این موضوع را بیان کنند، وجود ندارد شاید بدلیل اینکه گفتن حقیقت میتواند منجر به مرگ هر دوی آنها بشود...

قدرت اسپیلبرگ در تمام صحنه های فیلم واضح است. فیلم برداری فیلم را استرن زاییلیان به عهده دارد و نمایش نامه فیلم بر اساس داستان توماس کنالی از روی یک ملودرام تبعیت نمی کند. در عوض اسپیلبرگ سعی کرده است که از یک سلسله اتفاقات واضح و بدون جلوه های ویژه استفاده کند و به کمک همین حوادث ما می فهمیم که چقدر دنیای شیندلر مرموز است.

ما همچنین شاهد یک هولوکاست وحشتناک هستیم. اسپیلبرگ به ما فرمانده آلمانی را معرفی می کند که مسئول کمپ نازی هاست، فردی بیمار به نام گود (رالف فلنس) که نماد کامل یک شیطان است. از بالکون ویلای خود که بر حیاط کمپ اشراف کامل دارد برای تمرین تیراندازی یهودیان را هدف قرار می دهد. (شیندلر این فرصت را پیدا می کند که در یک مهمانی بی ارادگی گئود را در قالب یک مثال به رخش بکشد و این کار را آنقدر واضح انجام می دهد که بیشتر شبیه به یک توهین است).

گئود از آن دسته آدم هایی است که خودشان ایده ای را پایه گذاری می کنند ولی خودشان را از آن مستثنی می دانند. او آلمانی های دیگر را به کشتن یهودیان ترغیب می کند و خودش دختر یهودی زیبایی را به نام هلن را به عنوان خدمتکار انتخاب می کند و به مرور زمان عاشقش می شود. این تنها ظاهر زیبای هلن است که باعث زنده ماندش می شود. نیازهای شخصی گئود برایش از همه چیز مهم تر است، از مرگ و زندگی، درست و اشتباه.  با بررسی شخصیت او ما متوجه می شویم که نازی ها تنها به واسطه ی افرادی مانند جفری داهمر که قدرت فکر کردن داشتند توانستند تا حدودی به اهداف خود برسند.

اسپیلبرگ تصمیم گرفت به سبک فیلم های مستند، این فیلم را سیاه و سفید فیلم برداری کند (تمام اتفاق هایی که در کارخانه  شیندلر رخ میدهد واقعی هستند). او نشان می دهد که شیندلر چطور با سیستم دیوانه وار نازی ها مبارزه می کند. موفقیت های این فیلم حاصل کار همزمان کارگردانی، داستان پردازی، تدوین و هدایت سیاهی لشکر آن هستند. اما اسپیلبرگ کارگردانی که ما او را به واسطه صحنه های به یاد ماندنی و پرهزینه اش می شناسیم،  در عمق داستان محو می شود. نسون و کینگزلی و دیگر هنرپیشگان فیلم نیز همگی به یک سمت و جدا از ظهور قابلیت های شخصی به اجرای یک شاهکار می پردازند.

در انتهای فیلم صحنه های فوق العاده ایی را شاهد هستیم. دیدن افراد واقعی که شیندلر آنها را نجات داد زیبایی این فیلم را دو چندان می کند. در انتهای فیلم یادداشتی وجود دارد که به ما می گوید تعداد افرادی که شیندلر آنها را نجات داد با احتساب خانواده هایشان بیش از 6000 نفر است و یهودیان لهستان امروزه 4000 نفر می باشند. درسی که از این فیلم می گیریم این است که شیندلر به تنهایی بیش از یک کشور برای نجات جان یهودیان تلاش کرد. پیام فیلم این است که یک مرد در مواجهه با هولوکاست هر کاری که توانست کرد در جایی که دیگران تنها نظاره گر بودند. می توان فهمید که تنها یک مرد افسانه ای، بدون فکر و بی توجه به خطر، یک مرد حیله گر و بدون نقشه می توانست کاری را که اسکار شیندلر کرد را انجام دهد. هیچ مرد عاقل و با تجربه ایی تا این حد پیش نمی رود!


نظرات شما عزیزان:

hadi
ساعت23:47---7 آذر 1391
درباره اين فيلم سه ساعته سياه و سفيد كه دليلش تضاد تيرگي و روشني آدمهاي فيلم است و هوشمندانه تصميم‌گيري شده است چه مي‌توان گفت؟ اسپيلبرگ (كارگردان فيلم) دست به آزموني بزرگ زده است. او گفته بود مدتها تصميم داشته فيلمي درباره نسل‌كشي نازي‌ها در خلال جنگ جهاني دوم توليد كند اما به داستان روايي خوبي دست نيافته است. اكنون چه داستاني بهتر از انقلاب دروني يك مرد پول‌دوست و هوسباز تا تبديل شدن به اسطوره‌اي انساني و مثال زدني؟ شيندلري كه از تبديل شدن كارخانه‌اش به يك نوان‌خانه ابا دارد اكنون به فردي روشن‌ضمير تبديل مي‌شود كه براي نجات جان انسانها از هيچ چيز از جمله جان و مال و اعتبار كوتاهي نمي‌كند. حتي اگر تمام قصه فيلم _ به زعم برخي منتقدان يا حتي ضد يهوديان _ دروغ باشد فيلم به يك روايت انساني و معرفتي تبديل شده است.

فيلم با يك نما از شمع آغاز مي‌شود، شمعي كه مي‌سوزد تا ظلمات اطراف را تا جايي كه مي‌تواند از بين ببرد. مي‌توان گفت سكانس اوليه كه سوختن يك شمع است خلاصه‌اي زيبا و استعاري از كل فيلم است. شيندلر شمعي است كه با سوختن خود در صدد نور‌افشاني و از بين بردن ظلمت است. او در بحبوحه آدم‌كشي و زجر نافرجام آدمها دست به عملي انساني مي‌زند. صحنه‌هاي استعاري اول فيلم از اسپيلبرگ بعيد بود اما او چنين استعاره‌هاي سينمايي را در فيلمهاي بعدي‌اش مانند "اگه مي‌توني منو بگير"، "نجات سرباز رايان"، "ترمينال" و "مونيخ" تكرار كرده است. از نظر ساختار، فيلم حالتي گزارشي دارد. دوربين بر شانه و لرزشهاي پاپي تصوير بيننده را به فضاي زجرآلود آن دوران مي‌برد اما چه هنرمندانه در سكانسهايي ديگر دوربين زمين‌گير مي‌شود تا به لايه‌هاي دروني آدمهاي فيلم دست پيدا بكنيم. براي مثال به سكانس گفتگوي شيندلر با همسرش در يك‌سوم ابتدايي فيلم و يا گفتگوي شيندلر با دختر يهودي بنام هلن و يا گفتگوي شيندلر با اشترن (با بازي بن كينگزلي) هنگام تهيه فهرست اسامي كارگرها دقت كنيد. در اين سكانسها از بازيهاي پرقدرت كه بگذريم، نور و دوربين حرف اول را مي‌زنند و بيننده را ميخكوب مي‌نمايند. يكي ديگر از سكانسهاي استعاري فيلم كشتن بيمارگونه و تفريح مانند آدمها به دست آمون گوت (با بازي رالف فاينس) از روي بالكن ويلا و بلافاصله ادرار كردن او در توالت ويلاست. اين صحنه نشان مي‌دهد كه تا چه حد مسخ روحي و رواني يك انسان از لحاظ ايدئولوژيك كه بعضاً جنبه سياسي نيز دارد باعث مي‌شود كشتن يك انسان به اندازه تخليه ادرار بي‌اهميت و عادي باشد. نمونه اين صحنه‌ها در فيلم بي‌شمار است. شيندلر كه خودش عضو افتخاري حزب نازي است عده‌اي انسان را از قعر دهان اژدهاگونه نازيها بيرون مي‌كشد و اين از ويژگيهاي پيچيده انسان است.

مشخص است كه اسپيلبرگ قصد ندارد فيلم را سياست‌زده كند، تنها جنبه‌هاي انساني و ابعاد عاطفي اين تراژدي را مد نظر قرار داده است. شيندلر مردي است كه از نهايت رذالت به اوج مي‌رسد و خود را در تاريخ جاودانه مي‌كند. در مورد ويژگيهاي شخصيتي او حرف و حديث بيشمار است اما گويي اسپيلبرگ از اين موضوع رخ بر نمي‌تابد و كار خودش را مي‌كند. فهرست شيندلر يك درام انساني است. هربار كه به تماشاي اين فيلم مي‌نشينم به ياد اين مي‌افتم كه خود نيز يك انسان هستم و آيا مي‌توانم همچون او به ابعاد انساني روح خويش رجوع كنم؟ دريغ كه كار مشكلي است. در انتها به اسپيلبرگ براي انساندوستي بي‌شائبه‌اش و زحمت فراواني كه براي توليد اين فيلم متحمل شده است و اشكهايي كه هنگام فيلمبرداري (به گفته خودش) ريخته است آفرين و خسته نباشي مي‌گويم. مرحبا به بازي زيباي ليام نيسون (اسكار شيندلر)، رالف فاينس (آمون گوت)، بن كينگزلي (ايزاك اشترن) و كارولين گودال (اميلي شيندلر) و تمام بازيگران ريز و درشت فيلم. آفرين به يانوش كامينسكي براي تصويربرداري هنرمندانه‌اش. احسنت به جان ويليامز براي موسيقي جانسوز و زيبايش.



ديالوگهاي به ياد ماندني فيلم:

افسر اس‌اس: يهودي يك‌دست دو برابر بي خاصيته!



شيندلر: آمون! نظرت چيه كه روي واگنها آب بگيريم؟

آمون گوت: اين كار ظالمانه است، تو به اونها اميد ميدي! اين كار ظالمانه است! (به هاجار) شيلنگ آب رو بيار.

هاجار: شيلنگ آب؟ كجا آتيش گرفته؟ (شيندلر و آمون گوت مي‌خندند)



شيندلر: هميشه براي پولدار شدن يك چيزي كم داشتم. حتي اگه مي‌دونستم اون چيه نمي‌تونستم فراهمش بكنم. تمام دليل شكست‌هاي قبليم نداشتن اون چيز بود...

اميلي: شانس؟

شيندلر: جنگ!



آمون گوت: امروز تاريخ است. كراكو ششصد سال به يهوديان تعلق داشته اما امروز تا غروب تنها شايعاتي در اين باره باقي خواهد ماند. امروز تاريخ است!



آمون گوت: تو مهندس هستي؟

زن يهودي: بله قربان. تحصيلكرده رشته مهندسي از دانشگاه ميلان.

آمون گوت: آه يه يهودي تحصيلكرده درست مثل كارل ماركس! (به افسر اس‌اس) بكشش!

زن يهودي: آما قربان من فقط مي‌خوام كارم رو درست انجام بدم.

آمون گوت: من هم همينطور! (افسر زن را به دنبال خود مي‌كشد) نه جلوي من بكشش!

(افسر زن را روي زانو مي‌نشاند و به مغزش شليك مي‌كند)

آمون گوت: همون كاري كه اون گفت انجام بدين!



شيندلر: (خطاب به آمون گوت) اين قدرته آمون! اگر اختيار كشتن رو داشته باشي اما ببخشي! اين قدرته!

آمون گوت: امشب زياد مشروب خوردي؟



اشترن: به زبان هيپرو نوشته شده. نوشته هركس كه جاني رو نجات بده گويي همه دنيا رو نجات داده.

شيندلر: (بغض كرده) چقدر پول هدر دادم... مي‌تونستم آدماي بيشتري رو بيارم. اين ماشين! آمون براي اين ده نفر بهم مي‌داد... (به سنجاق سينه آرم نازي اشاره مي‌كند) اين نشان! اين طلاست. با اين مي‌شد دو نفر ديگه رو بيارم. اين مي‌تونست دو نفر ديگه رو نجات بده! (به گريه مي‌افتد) يا حد اقل يه نفر ديگه رو! يك انسان اشترن! يك انسان ديگه!





نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:51 ] [ امید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 162
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 335
بازدید ماه : 582
بازدید کل : 204559
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 40
تعداد آنلاین : 1

فال حافظ

  • دانلود فیلم
  • دانلود نرم افزار
  • قالب وبلاگ